کاروان سیدالشهدا علیه السلام در راه کربلا
من کـیم یک بیـنوای ناشکـیب بیـقـرار روضههای پُـر نشیب مـیرود تا کـربـلای عـاشـقـی کاروانی خسته آرام و غـریب در میان قـافـله خـوبـان عـشق کـاروان سـالار آقـائی نجـیـب هر کسی مشغول با ذکری جمیل بـر لـب بـانـو نـوای یا مُجـیب با پـریـشـانـی میـان محـمـلـش زمزمه دارد که یا نعم الحبیب دست بـالا میبـرد بنـتالهُـدیٰ وه که دارد واقعاً حالی عجیب بـا دل تـبـدارِ بـیبـی مـیکـنـد یک نگـاه دلبـرش کـار طـبیب بغض میگیرد گلویش را ولی باز میگـوید که یا نعـمالحبیب نغمهای از هـاتفی آید به گوش میرود این کاروان و عن قریب مـرگ مـیآیـد به دیـدار هـمـه از علیاصغـر گرفته تا حبیب دم گرفته حضرت روحالقُدُس میرود عینی به بالای صلیب قدسیان در حیرت از امر خـدا وای این آقا شود خَدُ التَّریب؟! این همان مـاه زمینیِ خـداست شُهرتش در آسمان شَیبُ الخَضیب نام او پـیچیده چون در آسـمان پر شد عرشِ کبریا از عطر سیب |